سالها قبل به علت مشکلات مالی که برامون پیش اومد پدرم مجبور شد خونمون بفروشه و به منزل دیگه ای که خیلی قدیمی با معماری زمان قاجار بود نقل مکان کنیم .
خونه خیلی بزرگی بود ۲ طبقه و بعضی قسمت ها ۳ طبقه دور تا دور حیاط پر بود از اتاق هایی با درهای چوبی و جالب درب رفت و آمد خدمه از قسمت آشپزخونه بود که قفل بود و درب اصلی که زمانی محل رفت و آمد آقای خونه و اهلش بود از قسمت حیاط بود یه حوض کوچیک داشت که کنار حمام و دستشویی توی حیاط بود یه حیاط بزرگ که درخت های نخل و انجیر و ... بود اون محله از محله های خیلی قدیمی شهر بود جایی که داستان های زیادی از رویت اجنه در موردش میگفتن. در همسایگی ما خونه قدیمی دیگه ای بود که داستان های ترسناک زیادی در موردش میگفتن رفت و آمد زیادی باهاشون داشتم اما اهل خونه لب وا نمیکردن راجع به خونه چیزی بگن تا اینکه روزی مستقیم بهشون گفتم راسته که خونتون جن داره؟ گفتن خونه کی؟ گفتم خونه شما دیگه؟
گفتن منظورت خونه خودتونه؟ گفتم خونه ما که چیزی نیست همشون خندیدن گفتن مطمئنی؟
شک کردم اما من تو خونمون هیچ وقت چیزی ندیده بودم جز شب ها که از طبقه بالا خونه مون صدا میومد. طبقه بالا پر از خمره قدیمی خالی بود که متعلق به صاحبخونه بود و ما به طبقه بالا رفت و امد نمیکردیم جز مواقع ضرور اما با اینکه کسی طبقه بالا زندگی نمیکرد هر شب صدای کشیده شدن خمره میومد هر شب خمره ها رو جا به جا میکردن و صدای قلیون کشیدن از داخل دیوار جایی که می خوابیدم میومد .
اما من چیز دیگه ای رو نمیدیدم هر چند بقیه میدیدن اما برای من پیش نیومد.
داستان عجیبی که در مورد خونه ما میگفتن رو هنوز به خاطر دارم گویا قبل از ما یک گروه دانشجوی پسر ، مستاجر خونه مون شده بودن از قضا اتفاقهای زیادی براشون می افتاده اما توجه نمی کردن تا اینکه شبی بارانی که امتحان هم داشتن هر کدام مشغول کاری بودن یه نفر آش میپخته ۳ نفر درس میخوندن یکیشون لباسش میشسته یهو برق میره و فانوس های نفتی رو روشن میکنن و وقتی میان توی حیاط می بینن کنار درخت انجیر یه شتر بدون سر وایستاده از ترس داد و هوار میکنن و هر کدام با پای برهنه و کتاب یا ملاقه به دست میرن تو کوچه میشینن نمیدونم چه مدت نشسته بودن با اینکه بارون قطع شده بوده و برق هم وصل شده بوده اما جرئت نداشتن وارد خونه بشن تا اینکه خانم همسایه ای که این قصه رو برام تعریف کردن از بیرون میومده که بره خونه و متوجه پسرها میشه و وقتی داستان رو می پرسه برلی اینکه بهشون کمک کنه و خیالشون راحت بشه وارد خونه میشه و همه جا رو چک میکنه
و بعد از اینکه بهشون اطمینان میده چیزی برای ترسیدن وجود نداره برمی گردن خونه اما از فرداش دنبال خونه می گردن و خیلی زود از اون خونه با جای دیگه ای اسباب کشی میکنن و این مدت رو خونه دوستاشون میمونن و دیگه به جز برای اسباب کشی به اون خونه بر نمی گردن. حقیقتش باورم نشد تا اینکه مدتی دنبال کتابی برای دانشگاهم میگشتم که گیرم نمی اومد دوستم شماره کسی بهم داد که هم رشته ام بود اما سال بالاتر واسه کتاب بهش زنگ زدم شاید داشته باشه که از قضا داشت و مشکلم حل شد و وقتی آدرس پرسید که چطوری به دستم برسونه و منم آدرس خونمون دادم هنگ کرد گفت زحمتی نیست شما بیا بردار من اون محله نمیام خاطره خوبی ندارم شک کردم نکنه یکی از همون دانش جویان کذایی که مستاجر سابق خونه فعلی ما بودن باشه که وقتی پرسیدم تایید کرد و با ترس قصه اون شب رو برام تعریف کرد و پرسید شما تا حالا چیزی ندیدین؟که گفتم نه!! تعجب کرد گفت عجیبه اون خونه جن داره !
ما سالها زندگی کردیم تو این مدت اتفاقات عجیب دیگه ای جز صدای قلیون کشیدن از داخل دیوار و صدای کشیده شدن خمره های طبقه بالا روی زمین چیزی ندیدم البته بقیه دیدن و در فرصتی دیگه دیده های بقیه اعضای خانواده رو براتون تعریف میکنم موفق و پیروز باشید. پایان .