date: 2019-07-29 22:15:58
view: 3175
today: 0
داستان ترسناک پیرزن تسخیر شده
داستان ترسناک پیرزن تسخیر شده
horror6: سلام داستانی که نوشتم مال یک سال پیشه...
منو نامزدم مهدی یک شب تو خونه با هم تنها بودیم و داشتیم فیلم می دیدیم . ما خبر نداشتم اون شب پیرزن طبقه بالایی که تنها بود فوت شده بود. برای منی که به هیچ عنوان اعتقادی نداشتم فضا عادی بود. اما مهدی همش میگفت فضا سنگینه امشب یه جوریه.منم مسخره کردم گفتم برو بابا تو اپارتمان نوساز وسط شهر چه سنگینی.
خلاصه موقع فیلم دیدن مهدی عادت داشت میخوابید اون شبم خوابش برد .شاید فاصله به خواب رفتن و از خواب پریدنش ده دقیقه شد .از خواب پریدو گفت مریم انگار یه سایه سیاه از تو دیوار اومد تو بدنم قسمم خورد خواب نبود منم گفتم توهم زدی تو حالت خواب و بیداری شاید ترسیدی. خلاصه حدودای ساعت ۳ صبح من با صدای شدید تو اشپز خونه که انگار قابلمه داخل کابینت افتاد زمین از خواب پریدم .چون من اصلا اعتقادی نداشتم فکرم جای دیگه نرفت فقط از اینکه موش باشه ترسیدم مهدی رو بیدار کردم ما تو حال جلو تیوی خوابیده بودیم از اونجا دیدم مهدی رفت اشپزخونه و عادی گفت چیزی نیست یکم از نگاهش ترسیدم یه جوری بود و تا بخواد سرشو بزاره رو بالش گفت اون سه نفر چی میخوان اونجا گفتم کجا گفت اونها تواونجا گفتم کجا گفت اونها تو اشپزخونه وایستادن . منم اون شب فکر کردم مهدی زیادی خستس هزیون میگه سکوت کردم و خوابمون برد .صبح که میخواست بره بیرون گفتم دیشب مست بودی گفت نه والا چطور مگه؟
گفتم یه بار که گفتی یه چیزی رفت تو بدنم یه بارم رفتی اشپزخونه گفتی اون سه نفر کین ؟ جالب بود مهدی گفت من اون چیزی که رفت تو بدنمو یادمه چون خواب نبودم ولی اصلا اشپزخونه یادم نیست ...تو خواب دیدی...گفتم مهدی من بیدارت کردم رفتی تا اشپزخونه چراغو روشن کردی و ....گفتی اون سه نفر ....ولی مهدی هیچی یادش نبود... طرفای ظهر روز بعد رو کاناپه خوابم برد (یه چرت کوتاه) تنها بودم خونه که خواب دیدم یه پیرزنه اومده تو تاریکی داره کابینت خونه رو میگرده و دنبال قابلمس. وقتی برگشت نگام کنه خیلی زشت و چندش بود. من از خواب پریدم . ترسیده بودم اما گفتم تاثیر ترس دیشبمه بی خیال شدم که غروب دو تا خبری شنیدم که مو به تنم سیخ کرد. یادم نیست واسه چه کاری یه سر تا دم در میرفتم که یکی از همسایه ها گفت دیشب واحد بالاییتون اون پیرزن تنها فوت کرده. من کاملا خشکم زد و دلیل اتفاقای دیشب که در نظرم عادی بود خیلی وحشتناک شد در یک عان .
وقتی رفتم داخل خونه حس خفگی داشتم باز بیخیال شدم .داشتم کارای خونه رو میکردم که مادرم که اون موقع یه شهر دیگه بود زنگ زد سراسیمه به من . گفت مریم دیشب یه خوابی دیدم راستش اصلا نمیدونم خواب بود انگار تو حالت خواب و بیدار دیدم که تو و مهدی خونه مایین که خاله خدا بیامرزت هم خونمون بود یهو مهدی رفت اتاق لباس بیرونشو اویز کنه اومد بیرون یه موجودی رفت تو بدنش و چهرش عوض شد.خالت گفت چرا مهدی این شکلی شد که مادرم میگه بهش گفتم والا ما متوجه میشیم مهدی اینطوری میشه ولی مریم انگار متوجه نمیشه .مامانم وقتی اینو تعریف کرد انگار اب یخ ریختن تو سر من .ماتم برده بود و واقعا شروع اتفاقای بدی بود که واسه یک سال نامزدمو درگیر کرد اگه دوست داشتین ادامشو بازم بنویسیم که اون شب اغاز چه ماجراهایی بود که تا یک سال ادامه داشت.
دیدگاه
Confirmed By admin jaber
وقتی انسانی میمیره ،موجودات ماورایی هستن که میان تو اون مکانی که فرد مرده ،برای تغذیه ،زمانژ که انسان میمیمره یه نوع انرژی به اسم انرژی حیاتی از جسم انسان خارج میشه که بعضی از موجودات غیر ارگانیک میان تا اون انرژی رها شده رو جذب و در واقع بخورن..
پاسخ
اره علی جان مطمعن باش اون مکان تا چند روز پر از موجودات منفی هست خصوصا که میگین اون فرد رو کشتن دیگه بدتر . خیلی کار خوبی کردین وسایلشو دور کردین از خونه .به هیچ وجه وسیله ای رو حتی یه چیز کوچیک مثلا بعنوان یادگاری هم ازش نگه ندارین چون انرژهای اون مرده وصله به وسایلش و چون کشته شده و روحش قطعا ناراحت و معذبه و احتمالا هنوز تو این دنیا میچرخه! روحش به سمت اون وسیله کشیده میشه و این ممکنه باعث دردسر برای فردی بشه که اون وسیله دستش هست . برای همین هم میگن وسایل دست دوم که مال شخص دیگه ای بوده رو نخرین. و وارد زندگیتون نکنین.
پاسخ
اییییییییی ،یه چیز دیگه ،ی بنده خدایی به طرز فجیع به قتل رسیدرفتیم تمام وسایلشو اوردیم خونه خودمون حتی چیزایی که شبش خورده بود تو قابلمه ها روکه باقی مونده بود،خلاصه وقتی تنها میرفتم تو اتاق وسایل اون مرد خداشاهد سرت گیج میرفت ،نه من بلکه تمام خانوده مون بهرحال تنهایی تو اتاق اون خونمون کسی نمیرفت ،تا اینکه تمام اون وسایلا بخصوص لباس ها رو به فقیر فقرا و نیازمندا دادیم او ضاع بهترشد
پاسخ
وییییییییی چقد ترسناک واقن خیلی عجیبه
پاسخ